****** خاک ره ******

ساخت وبلاگ
 ملودیا" بخش بیست و یکم " بخش پایانی بعد از ظهر روز چهلم درگذشت ملودیا و فرزندش آرش که در منزل حاج آقا کیومرث برگزار شده بود ، پس از رفتن شرکت کنندگان در مراسم ، عرفان ، اهورا  را به اتاق خودش برد و تلاش کرد او را به حرف زدن وا دارد. چون در مدت چهل روز از لحظه ای که از زبان پلیس محل تصادف از مرگ ملودیا و آرش با خبر شده بود ، تا رساندن به بیمارستان توسط اتومبیل امداد رسان ( به درخواست پلیس کارشناس ) تا بیرون آمدن او و عرفان از حال بیهوشی ، زبانش بند آمده و دهانش جز در موارد خوردن و آشامیدن باز نمیشد. این سکوت ممتد و طولانی ، زندگی خود و خانواده اش را مختل ساخته و همواره در خاموشی و سکوت ، پاسخ این پرسش را نیافته بود که چرا همسرش ملودیا به همراه فرزندش آرش ، خانه اش را شبانه ترک کرده و رفته اند. زیرا مرگ آنها بر اثر تصادف ، قابل پذیرش بود ، اما برای بیرون رفتن آنها از خانه در شب و بدون اطلاع او ، هیچ توجیه منطقی به نظرش نرسیده و در مدت چهل روز در بهت و حیرت بود.هنگامیکه عرفان همراه با اهورا  وارد اتاق شدند ، اهورا کنار پنجره اتاق ایستاد و حیاط منزل در چشم انداز او قرار گرفت. عرفان درحالیکه قطرات اشک از چشمانش سرازیر بود ، روی تختخوابش دراز کشید و نظاره گر اهورا شد. ناگهان اهورا دید که از درز در حیاط منزل پاکتی سفید رنگ به داخل فشار داده میشود که در رویت قرار گیرد. ****** خاک ره ******...ادامه مطلب
ما را در سایت ****** خاک ره ****** دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roshangara بازدید : 14 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 19:26

  ملودیا " بخش نوزدهم "   حاج آقا کیومرث که از اتاقش همراه خاتون بیرون آمد ، رو به همه کرد و گفت : -  گم شدن ملودیا به چند موضوع ربط داره که هر کدوم باید مورد بررسی قرار بگیره. بنابراین با گریه و زاری و شیون کردن ، ملودیا و آرش پیدا نمیشن. اول اینکه بین طرح ذهنی نقاشی "راحله" با تولد اهورا ، چه رابطه ای میتونه وجود داشته باشه ؟ دوم اینکه زایمان صنوبر و میترا همزمان در یک زایشگاه بوده و سوم اینکه راحله در این همزمانی زایمان چه نقشی داشته که اهورا هنگام بدنیا اومدنش تصویر این پرستار بر ضمیر ناخودآگاهش نقش بسته ؟ و مطلب چهارم اینه که بفهمیم آیا میان انگیزه فرار ملودیا از منزل با این موارد ارتباطی برقرار هست یا نه ؟ اهورا که از رمق افتاده و سر در گریبان غم فرو برده بود با شنیدن موضوع همزمان بودن زایمان مادرش صنوبر و میترا مادر زنش از زبان پدرش ، در بهت و حیرت فرو رفت و گفت : -   حاج آقا ، حالا میگین ما باید چیکار کنیم ؟ حاج آقا پیش از آنکه پاسخ اهورا را بدهد رو به میترا کرد و گفت : -   میترا خانم ، فکر میکنی الان راحله کجا میتونه باشه ؟ آیا امکان داره او رو پیداش کنیم ؟ میترا که نا آرام و بیقرار بنظر میرسید به فکر فرو رفت و گفت : -  فکر میکنم راحله در زمان بدنیا اومدن ملودیا حدود سی سال سن داشت و الان که ملودیا چند ماه به سی و هفت سالگیش بیشتر نمونده نتیجه میگیریم که راحله باید حدود شص ****** خاک ره ******...ادامه مطلب
ما را در سایت ****** خاک ره ****** دنبال می کنید

برچسب : محمدرضا, نویسنده : roshangara بازدید : 38 تاريخ : جمعه 24 آذر 1396 ساعت: 0:42

  ملودیا " بخش بیستم "   پیش از طلوع آفتاب و قبل از آنکه حاج آقا کیومرث و خاتون و میترا از خواب بیدار شوند ، اهورا و عرفان بی سر و صدا از منزل بیرون رفتند. اهورا پشت فرمان اتومبیلش نشسته و بدون آنکه حرفی بر زبان بیاورد و با عرفان وارد گفتگو شود ، غرق افکاری مشوش و پریشان بود. شهر تهران که هیچوقت به خواب نمیرفت و همواره چون رودخانه ای جاری ، پر خروش و جنب و جوش بنظر میرسید ، در نگاه  اهورا به شکل بیابانی برهوت درآمده که احساس میکرد ، در آن راه به جایی نمیتواند ببرد. در چنین نگاهی ، سکوتی آزار دهنده همراه با بغضی گلوگیر، حلقوم او را میفشرد ، که ناگهان عرفان از روی صندلی کنار دست اهورا ، بر آشفت و فریاد کشید : -  مواظب باش !! ناگهان اهورا بی اختیار پایش روی پدال ترمز رفت و اتومبیل را با شتاب متوقف کرد که در این میان با توقف بجا و به موقع او ( که در صورت عدم هشیاری عرفان ، با اتومبیل جلویی تصادف میکرد ) از عقب اتومبیل اهورا ، صدای برخورد اتومبیلی دیگر به گوش رسید که با شدت به اتومبیلش برخورد کرد. عرفان و اهورا با آشفتگی از اتومبیل پیاده و نظاره گر راهبندان و ازدحام مردم بر اثر تصادف شدند.  با این تصادف همه چیز در مدتی کمتر از یک دقیقه تغییر کرد. اهورا از فکر ملودیا و فرزندش آرش بیرون آمد و بیابان برهوت چند لحظه پیش در نگاهش ، به جنگلی انبوه و درهم فشرده از آدمها و اتومبیل ها تبدیل شد ک ****** خاک ره ******...ادامه مطلب
ما را در سایت ****** خاک ره ****** دنبال می کنید

برچسب : محمدرضا, نویسنده : roshangara بازدید : 19 تاريخ : جمعه 24 آذر 1396 ساعت: 0:42

 ملودیا " بخش هفدهم "   ویلای تابستانی اهورا در دماوند ، آخرین جایی بود که اهورا و پدرش وعرفان هر سه ( در پایان یکروز خسته کننده و ملالت آور ) میتوانستند حدس بزنند که ملودیا و آرش آنجا رفته باشند. اما با ورود به ویلا ، ظن و گمان آنها " نقش بر آب شد ". اهورا در حالیکه تمام گوشه و کنار و زوایای ویلا را برای یافتن سر نخ جستجو میکرد و عرفان و پدرش نیز به او کمک میکردند ، ناگهان حاج آقا کیومرث چشمش به ****** خاک ره ******...ادامه مطلب
ما را در سایت ****** خاک ره ****** دنبال می کنید

برچسب : ملودیا,هفدهم,نوشته,محمدرضا,روشنگر,طالبی, نویسنده : roshangara بازدید : 33 تاريخ : پنجشنبه 6 مهر 1396 ساعت: 12:01

 ملودیا " بخش هجدهم "   در تمام طول روز ، میترا با گریه و زاری برای ملودیا و آرش ، آرام و قرار را از خاتون گرفته و در تلفن کردنهای پی در پی به همه دوستان ملودیا ، هیچ خبر و اثری از آنها دریافت نکرده بود. خاتون هم آشفته و نگران بنظر میرسید و در ذهنش گمانه زنیهای آزار دهنده ای پنجه بر گلویش انداخته و این گمانه زنیها حاکی از آن بود که فرزندش عرفان را ( در رابطه با علاقه ای که ملودیا نسبت به او در رفت ****** خاک ره ******...ادامه مطلب
ما را در سایت ****** خاک ره ****** دنبال می کنید

برچسب : ملودیا,هجدهم,نوشته,محمدرضا,روشنگر,طالبی, نویسنده : roshangara بازدید : 38 تاريخ : پنجشنبه 6 مهر 1396 ساعت: 12:01

  ملودیا " بخش شانزدهم "   اهورا آرام و قرار نداشت ، با خودش حرف میزد : ملودیا کجا ممکنه رفته باشه ؟ خدایا کمک ام کن! چرا حداقل دستخط ، یادداشتی برام ننوشته ؟! او مانند کلافی سردرگم شده بود. گاهی می نشست گاهی برمی خاست و قدم میزد ، کنار پنجره میرفت ، داخل اتاق خواب خودش و ملودیا و در اتاق آرش به جستجو می پرداخت شاید سرنخی از رفتن آنها پیدا کند. تاخیر در تلفن نزدن عرفان ، خاتون ، پدرش و میترا ( ماد ****** خاک ره ******...ادامه مطلب
ما را در سایت ****** خاک ره ****** دنبال می کنید

برچسب : ملودیا,شانزدهم,نوشته,محمدرضا,روشنگر,طالبی, نویسنده : roshangara بازدید : 25 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 17:57

  ملودیا " بخش سیزدهم "   عرفان شبی نا آرام را گذرانده و با آنکه در ویلای تابستانی اهورا ، مادرش خاتون کنارش بود ، اما شور و حالی چندان خوش نداشت. او احساس میکرد در دایره ای بسته از اوهام و خیال پردازی ها گرفتار شده و حتی بدون لحظه ای درنگ همواره در رابطه با عشق و علاقه ای که ملودیا نسبت به او ابراز ****** خاک ره ******...ادامه مطلب
ما را در سایت ****** خاک ره ****** دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roshangara بازدید : 17 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 13:30

  ملودیا " بخش چهاردهم "   کاباره " شکوفه نو " در چند صد متری نرسیده به " محله جمشید " از معروفترین کاباره های شهر تهران بود. در سالن کاباره جلوی سکویی که خوانندگان و نوازندگان سرگرم اجرای برنامه موسیقی بودند و هرزگاهی تعدادی دختر و پسر و یا زن و مرد به رقص و پایکوبی روی آن می پرداختند ، اهورا و عرف ****** خاک ره ******...ادامه مطلب
ما را در سایت ****** خاک ره ****** دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roshangara بازدید : 42 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 13:30

  ملودیا " بخش پانزدهم "   تجربه سکر باده نوشی شبانگاهی ، و در پی آن ، گردش صبحگاهی ، عرفان را به وجد آورده بود و درحالیکه کنار اهورا در اتومبیل آرام آرام از پرتو طلوع خورشید لذت میبرد و غرق اندیشه های دور و دراز بود ، یکباره خود را در ازدحام و تراکم اتومبیل های شهر تهران دید و از اهورا خواست که او ****** خاک ره ******...ادامه مطلب
ما را در سایت ****** خاک ره ****** دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roshangara بازدید : 24 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 13:30

    ملودیا " بخش سوم "   کافه نادری در خیابان نادری و در امتداد خیابان استامبول و ساختمان پلاسکو تهران به سمت غرب و در ضلع جنوبی خیابان قرار داشت. کافه دارای دو سالن بود . یک سالن عمومی و یک سالن در ضلع شرقی سالن اول. که هر دو سالن با یک در ورودی به خیابان نادری باز میشد. سالن اول میعادگاه عمومی اغل ****** خاک ره ******...ادامه مطلب
ما را در سایت ****** خاک ره ****** دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roshangara بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 14:53